۱۳۹۱ دی ۱۱, دوشنبه

عید ارمنی ها 2013



آغاز سال نو میلادی 2013 به همۀ صلیبیان جهان
خوش باد
و به شما، دگر دینداران و بی دینان نیز

ه . لیله کوهی

کارت 2013  کار ِتازۀ نازنین جواهری گرافیست مقیم بلژیک




چند سالی ست قبل از شروع آتش بازی و تحویل سال نو پای کامپیوتر با شما به درد و دل می‌نشینم و برایتان آرزو های خوب‌تر ازخوب می‌کنم
حالا هم چند ساعتی به آغاز سال 2013 میلادی باقی نمانده، بالای سرم در اتاق نشیمن همگی سخت گرم گفتگواند و من از فرصت شلوغی و نبودن یک نفر در میان چند ده نفر، راحت می‌توانم گم شوم که شدم و به خلوتکده ام آمده‌ام تا با شما به گفتگو بنشینم
قرار بود چند روز قبل از آغاز سال جدید میلادی بنا به پیشگویی، مایایی ها دنیا از نور و گرما بی بهره می شد و می رفت تا به نابودی مطلق می‌رسید. در ایران خودمان هم بعضی‌ها دست بکار شده بودند چراغ قوه و باطری و مواد خوراکی تهیه کرده بودند در آمریکا فروشنده گان لباس گرم و کیسه خواب از طریق اینترنت همه ی ذخیره های وسایل مانده در انبار ها را فروخته بودند تا شاید مردمان ساده اندیش چند روزی بیشتر زنده بمانند. اما چنین نشد، زمین به گردش خود همچنان ادامه می‌دهد و ما نیز برای نابودی آن تلاش می‌کنیم تنها تعداد اندکی در جهان به این معضل هشدار می‌دهند اما گوش شنوایی برای شنیدن و دست یاری دهنده ای برای یارایی وجود ندارد و جهان می‌رود بدست انسان‌های ثروت اندوز نابود شود
چند شب پیش پیغامی با این مضمون قشنگ دریافت کردم که می گفت: اینترنت ایران بما صبر، استقامت و سماجت بخشید . این جمله حکایت زندگی ماست در تکرار نو، شدن سالهای میلادی در کنار صلیبیان و سماجت من، در تکرار آرزوی های خوب‌ برای شمایان
شاد باشید، سرخوش و آفتابی، برایتان سبد سبد مهربانی آرزو می‌کنم و می‌روم پیاله ی اولم را بیاد همه ی شما عزیزان بنوشم

هشدرخان آلمانwww.aoja.blogspot.com

۱۳۹۱ آذر ۲۷, دوشنبه

افق و آقای دهقانپور و تروریست معروف



چرا آقای دهقانپور مهره ی اصلی ترورهای اروپا رابه جای

 کارشناس مسائل اتمی می نشاند


ه . لیله کوهی



چند شب پیش طبق معمول برنامه «افق» تلویزیون آمریکا را تماشا می کردمبرنامه ای که مدت هاست دنبال می کنم. برخورد حرفه ای و خونسرد آقای دهقانپور را می پسندم و گمان می کنم که مهمانانش را با دقت و مسئولیت انتخاب می کند، به آنان فرصت صحبت می دهد، بی موقع نمی پرد وسط حرفشان و شعارهم نمی دهد. برنامه او و آقای فلاحتی صدای امریکا را در ماه های گذشته دوباره قابل دیدن کرده است.
ولی آن شب با دیدن چهره حسین موسویان سفیر پیشین رژیم جمهوری اسلامی در آلمان بر 

برای حسن غبرایی به کجا چنین شتابان



به کجا چنین شتابان ؟


ه . لیله کوهی


از ساعتی که خبر رفتن حسن را شنیدم تا به امروز مدام خودم را ملامت کردم که چرا! ولو دو خط چیزی برایش ننوشتم. آخر نا سلامتی من هم با او دوست بودم و حق دوستی اش برگردنم بودیکشنبه ها روز آزاد ما اگر مهمانی و مهمان بازی درکار نباشد، فرصت خوبی است برای خواندن.
مطلب رضاخیری، برای حسن را در همین یکشنبه ی آزاد خواندم. می‌بینم چه خوب که ننوشتم! چون آنچه که می نوشتم می‌رفت در حاشیه‌ای جا خوش کند. و چیز بی رنگی از کار در آید.
تصویر های ماهرانه ی رضا مثل نقاشی ِ نقاشان کلاسیک را می ماند که گوشه به گوشه ی آن خانه و آدم‌های خانه را نقاشی کرده باشد یا سینما گری کهنه کار لحظات را برایمان مستند کرده و از پس سالها، امروز با گوشه‌ها و زوایایش به نمایش گذاشته باشد. شکی نیست اگر خودم را می‌کشتم نمی‌توانستم چنین تصویر روشنی از او و حواشی زندگی او به نمایش بگذارم.
من حسن را جور دیگری می‌دیدم جدا از آن همه تصویر سازی های رضا از کوچه های باریک بچه گی هایم که از کوزه گر و کوزه فروش، گز ساز و سنگکی و نعلبند و رنده کشی اُسه لطف اله و رنگین کمان خوش آب و رنگ بساط رودباری، ذغالی و سلمانی و خیاطی و قمارخانه ی روبروی همان اتاق معروف که با چند پله از سطح خیابان بلند تر بود و شبها چراغ های رنگی داخل حیاط قمار خانه رنگ های الوانش را به سنگ فرش کوچه می پاشید همه با هم و یکجا بچگی ها و نوجوانی مرا و او را و حسن را در بر می‌گرفت.
اما رفاقت من با حسن برمی‌گردد به دوره کوتاه چند ساله و این دوره ی کوتاه در کنار،علی خوش نویس گروه با هاشم و هادی و حسین پسر اُسه لطف اله و امیر درغروبهای گشت زنی در کوچه پس کوچه های شهر و سر آخر روی تخت آذر اُنسر محله،  خوردن نان داغ و لوبیا با پیاز و پچ‌پچ‌ کردن های معنی دار آنروز و بی‌معنی امروز در صورت و چشم‌های حسن همان تصویر رضا را می‌دیدم که چشم‌های معصوم اما تیز و نافذش رفاقت را معنی دار می‌کرد. یادش گرامی حیف که زود پر کشید.
در پایان این نوشته کوتاه بیاد حسن غبرایی نوشته ی رضا خیری را اضافه می‌کنم تا آن‌هایی که نوشته ی رضا را نخوانده‌اند خوانده باشند رضاجان دستمریزاد



قسمت پانزدهم - اتاق چوبی


von Reza Kheyri, Freitag, 14. Dezember 2012 um 13:27 ·
 
اتاق چوبی در نیم طبقه دوم قرار داشت. در کنج شمال غربی حیاط و دیوار به دیوارمطب مسنّن دندانساز . اتاق دراز بود با عرضی تنگ، حدود دومتر و طولی حدود پنج متر  
 
------
ضلع غربی اتاق به کوچه کوزه فروشان ،مشرف می شد. ضلع شرقی آن به ایوان زیر شیروانی که در گوشه ای ازآن قوطی بزرگ چوبی انبار برنج خانواده قرار داشت .سرتاسر دیواره غربی اتاق را پنجره های مشبک چوبی پوشش می داد. پنجرهایی که حول چهار لولا می چرخیدند.دردیواره شمالی اتاق،قسمتی که آجری و گچی بودطاقچه ای  فراخ  تعبیه شده بود که آن را  به کتابخانه تبدیل کرده بودند. این کار گویا به سفارش و پی گیری هادی و مهدی انجام شده بود. طاقچه را طبقه بندی و چارچوب سازی  كرده و دولنگه در چوبی برای آن ساخته بودند . طاقچه شده بود کتابخانه . داخل کتابخانه ، لبالب پُر بود از انواع کتاب های داستانی ، رمان و نوول از انتشاراتی

۱۳۹۱ آذر ۲۶, یکشنبه


بر برج و باروی تهران

دی سایت 6 دسامبر 2012

نویسنده: یان روس

برگردان: گلناز غبرایی

آن هایی که این روزها به تهران می روند، حس می کنند پا به آلمان شرقی در روزهای واپسین گذاشته اند. اما مخالفین هم مثل آن جا در جنب وجوش هستند؟
تهران
نفر بعدی چه کسی می تواند باشد؟ متولی مقبره با افتخار دفتر یادبود مهمانان مخصوص را ورق می زند. رهبر جنبش آزادیبخش فلسطین یاسرعرفات، دیکتاتو روسیه ی سفید لوکاچنکو، رئیس جمهور چپ گرای ونزوئلا چاوز و رهبر حزب الله لبنان حسن نصر الله. همه به زیارت این مقبره آمدند، مقبره ی عظیم و پس از بیست سال هنوز ناتمام آیت الله خمینی، پایه گذار جمهوری اسلامی ایران. ده ملیون نفر برای خاکسپاری رهبر انقلاب آمده بودند، شاید بزرگترین گرد هم آیی در