۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

شمس، شمسِ لنگرودِ ما!

جدی در شوخی

ه . لیله کوهی

می دانم از تظاهرات شانزده آذر برگشته اید خسته بی حوصله درب وداغون کلافه از این همه بی عدالتی ، گاز اشک آور گریه تان را در آورده یا هر چقدر شیر خورده اید فایده ای نداشته و هنوز حال بدی دارید.
به شما پیشنها د می کنم با یک استکان چایی لاهیجان بروید پای دنیای مجازی و بامن به مهمانی دوستداران موقتم  برویم.
خب آماده باشید می خواهم امشب شما را به یکی از خوش آب وهوا ترین نقاط  دوستداران موقتم  ببرم.
به خانه ی شمس لنگرودی، شاعر پرآوازه ایران زمین، همشهری خودم که رفتن در خانه اش با چای لاهیجان و نشستن پای شعر خوانی اش عجب حالی دارد.
موشتان را روی شمس لنگرودی ول کنید تا بجود بعد ستون سمت راست بلاگ را بروید بطرف پائین خیابان، از صفحه نخست عبور کنید.از روی خیابان پروفایل مدیر بلاگ هم بگذرید. کمی پائین تر تا برسید به خیابان پایگاه شمس لنگرودی در پرشین بلاگ با مدیریت بهاء الدین مرشدی. موشتان را روی همان خیابان رها کنید بگذارید بجود سپس برای چند لحظه حوصله کنید.
آنگاه صدای رگ دار و نوازشگر شمس لنگرودی شما را به مهمانی آبی آبها می برد ونوازشتان می دهد. و می روید به دنیای بی بازگشت واژه ها که راه بازگشت از آن آسان نیست.
باران واژه است که می بارد برسرو کله شما،  مست و تلوتلو خوران از جاده کلمات عبور می کنید اگر خسته از کار روزانه اید یا از جنگ وگریز خیابانی و باطوم لباس شخصی ها کوفته شده اید و نای ایستادن ندارید او عصای چالی چاپلین را دستتان می دهد تا تکیه گاه خود کنید.

سه شنبه هفدهم آذر هشتاد وهشت

هشدر خان آلمان


هیچ نظری موجود نیست: