۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

جانشینِ سابق آقا!

-->


جدی در شوخی

ه. لیله کوهی

سلامی و کلامی و درودی و سرودی:
به همۀ شما سرک کشان خانه ی مجازی من، که دوسه هفته ای از شما بی خبرم. باور کنید آنقدر ها بی معرفت نیستم، لحظه ای نیست بهتان فکر نکنم. اما از شما چه پنهان این داستان کهنه ی غم نان و کار غیر آدمیزادی من، مجال با شما بودن را نمی داد. دیشب از کار طاقت فرسای تلاش برای معاش، بمدت سه روز فارغ گشتم امروز سر از پا نشناخته پس از خوردن صبحانه به سراغ شما آمدم تا گپی و شنودی تازه.
در این سه هفته ی غیبت صغری من اتفاقات عجیب و غریبی در وطن بلاکشیدی ما رخ داد. مرگ آیت الله حسینعلی منتظری و شلوغی های پس از آن در گوشه وکنار ایران مهمترین این حوادث بود...
علیرغم همه پندار های شخصی این حضرت به اسلام و اسلامیت و باورش به معیار های حقوق بشری با همان نگاه نصف و نیمه، ثابت کرد از تیره دیگری است و می توان ازهمان خانواده بود اما جور دیگری اندیشید وعمل کرد.
دستمریزاد به او درود می فرستم، ای کاش چند سالی دیگر می ماند و بلای جان رهبر و حواشی می شد...
امروز می خواهم در برابر شما به اعتراف بنشینم و بگویم من یک همزاد یا هم پنداری دارم با نام میرزا آقا شم شم خان که از آن آدم های نازنین روزگار است هروقت تنهای تنها هستم می روم سراغش. خیلی از وقت ها پیش می آید که این میزا آقا شم شم خان ما سرم حسابی داد و فریاد می کشد که این چه مزخرفاتی است تو سرهم می کنی مگر می شود هر حرفی را نه پخته تحویل مردم داد. باید حرف ها را ریخت توی ماهی تابه سرخش کرد بعد ریخت توی دیگ کمی هم آب روش وگذاشت روی اجاق تا یواش یواش پخته شود. آنوقت گذاشت جلوی مردم.
اینبار من جلوی میزا آقا شم شم خان ایستادم وگفتم: من این حرف تو را قبول ندارم. دلیل هم داشتم، گفتم بیا من به برمت توی دنیای بلاگ ها و سایت های رسمی و غیر رسمی تا نشانت بدهم مزخرف یعنی چه! خیلی ها الفبای زبان فارسی را هم نمی دانند مدعی هستند. و یک تعدای هم به تازگی بقول: "رضای مقصدی" مرتکب شعر هم می شوند و فکر می کنند هرچرندی را اگر دراز و پشت هم بنویسند یعنی شعر. میرزای ما می گفت تو چی کاری به این آدم ها داری مگر قراره هر چرندی رو نوشت  و به چاپ سپرد. من گفتم: پس اجازه دهید به این به اصطلاح شعر ها یک پیشوندی اضافه کنیم و به اصطلاح مقالات و نثر ها هم یک پسوندی.
تا بی نصیب از جوایز ادبی ما نمانند.
خلاصه اینکه ما اینجا با هم صلح کردیم. و هر کی رفت سر کارش. و قرار شد من هم سرخ نکرده و نه پخته چیزی انتشار ندهم اگر چیزی از دستم در رفت خودتان به بزرگی تان نادیده به گیرید و یواشکی چیزی برایم بنویسید. اما کاری نکنید رابطه چندین و چند ساله من و میزا آقا شم شم خان شکر آب شود. فدای شما.
ه . لیله کوهی    هشدرخان

هیچ نظری موجود نیست: