پیشگفتار
خالد حسینی برکتاب سنگ صبور، اثر عتیق
رحیمی
برگردان:
گلناز
غبرایی
یکی
از دردناک ترین مشخصات جامعه ی افغانستان
فشار بی رحمانه برزنان است.
زنان
افغان سال هاست برای حقوق اولیه ی خود می
جنگند، مدتها پیش از آن که طالبان به
زندگی این کشور قدم بگذارد.
از
چند شهر بزرگ که بگذریم، همه جا دست آهنین
پدر سالاری برجامعه حکمفرما است.
قوانین
خشک قبیلهای حق کار، آموزش، خدمات درمانی
لازم وحریم آزاد خصوصی را از زنان سلب
کرده. قوانینی
که در سی سال گذشته به دلیل جنگ، آوارگی
و هرج و مرج شدیدتر هم شده، هرچند در سالهای
اخیر اینجا و آنجا رد پای تغییر را میشود
دید، باز هم بسیاری از زنان زیر -
سلطه
ی سنتهای سخت و ابدی قبایل رنج میکشند
و نمیتوانند به شکلی موثر در زندگی
تاحال
که عتیق رحیمی در سنگ صبور، به زنی فراموش
نشدنی چهره و صدا میدهد تا نماینده ی
درد میلیون ها زن دیگر باشد
داستان
آسانی نیست. همهاش
در یک اتاق اتفاق می افتد.
زنی
بی نام دارد از شوهر زخمی خود
مراقبت می کند. همانطور که بیرون نیروهای متخاصم به جان هم افتاده اند، زن با سِرم به شوهرش غذا می رساند. چشمهایش را مرطوب و لباس هایش را تعویض میکند و با او حرف می زند. اوایل با تردید تا کم کم همه ی موانع فرو ریزند. حاصل کار یک اعتراف تکان دهنده است. زن که کم کم شجاعتر می شود، از تلخی و سر خوردگی خود می گوید، از پنهانی ترین رازها،امید ها و آرزوها و درد و رنجی که در زندگی زناشویی تجربه کرده
مراقبت می کند. همانطور که بیرون نیروهای متخاصم به جان هم افتاده اند، زن با سِرم به شوهرش غذا می رساند. چشمهایش را مرطوب و لباس هایش را تعویض میکند و با او حرف می زند. اوایل با تردید تا کم کم همه ی موانع فرو ریزند. حاصل کار یک اعتراف تکان دهنده است. زن که کم کم شجاعتر می شود، از تلخی و سر خوردگی خود می گوید، از پنهانی ترین رازها،امید ها و آرزوها و درد و رنجی که در زندگی زناشویی تجربه کرده
همانطور
که شوهرش مثل یک سنگ – همان سنگ عنوان
کتاب، سنگی که همه چیز را جذب میکند و
یک روز می ترکد – روبرویش خوابیده، زن
همه ی پرده پوشی و خودداریش را فراموش
میکند تا در این گفتگوی یکطرفه برای
اولین بار هر چه میخواهد بگوید.
حرفهایی
که دیگر فقط شجاعانه نیست بلکه یک تسویه
حساب بی گذشت با جنگ، خشونت مردانه، نُرم
های مذهبی، فرهنگی و خانوادگی به حساب
میآید که زن افغان سالهای سال چارهای
جز رعایت بدون شکوه و
شکایت
آنها نداشته. درست
مثل یک سنگ صبور.
یکی
از برجستگی های کار عتیق رحیمی این است
که زن داستان او مقدسه نیست که پشت پرده
بنشیند و غم بخورد.
اصلاً
قرار نیست قهرمان باشد.
او
همانطور که بر بالین مردِ بیهوش نشسته
لایه لایه شخصیت خود را، شخصیت پیچیده ی
انسانی را به نمایش می گذارد.
زن
داستان رحیمی، زنی شجاع و استوار و مادری
فداکار است و درعین حال یک انسان که با
دروغ، دسیسه و انتقام بیگانه نیست.
موجودی
که به گوشهای می خزد، دندانهایش را
تیز میکند و تمام پیکرش را به کار می
گیرد. با
این آخری رحیمی یک تابوی افغانی را شکسته.
پذیرش
زن بعنوان یک موجود جنسی.
دو
بخش از این رمان باحتمال زیاد موجب اعتراض
مجامع سنتی افغانستان خواهد شد، در حالی
که باید برایش کف زد که سعی نکرده این قضیه
را دور بزند، نخواسته قهرمان داستان را
در قالب یک مادر بی جنسیت بریزد، که اگر
چنین می کرد، کار بسیار آسانتر می شد.
در
این باره که رمانش را به جای دری به فرانسه
نوشته چنین می گوید«
اگر
به فارسی می نوشتم، حس میکنم بدون آنکه
بدانم دست به سانسور خود می زدم»
و
در جایی دیگر« زبان
دومم به من آزادی میدهد تا به کمک آن
بدون حس شرمی که در کودکی آموخته ام، آنچه
را که باید بنویسم» و
به این ترتیب خواننده متنی تأثیر گذار که
بههیچوجه سر سازش ندارد را میخواند
و به ذهن میسپارد
قدرت
ادبی قابل تحسین رحیمی به تشریح دقیق جنگی
که در خیابان میگذرد محدود نمی شود.
هرچند
که رمان در یک اتاق اتفاق می افتد.
شبح
یک جنگ بی نام و نشان که طرفین آن هم در
کتاب همچنان ناشناس باقی می مانند، سومین
شخصیت کتاب است. رحیمی
ما را با خود به کوی و برزن نمی برد.
ما
هم جنگ را مثل بیشتر غیر نظامیان بیدفاع
تجربه می کنیم. یکباره
صدای تیر بار به گوشمان می رسد.
فریاد
و سکوت کشنده ی پس از آن.
انفجار
نارنجک و لرزه ی اتاق و فروریختن گچ های
دیوار. درست
به همین دلیل که رحیمی خود را به آن اتاق
محدود میکند خواننده گسست، بیچارگی و
بیهودگی همه ی این خشونت ها را با تمام
وجود حس می کند. سالهای
جنگ داخلی تاریک ترین سالهای تاریخ جدید
افغانستان است و رحیمی با نوشته ی بدون
رنگ و لعاب و صاف و پوست کنده اش و حشت آن
دوره را دوباره در دلها زنده میکند
سنگ
صبور که در فرانسه جایزه ی ادبی گنکور را
از آن خود کرد، به نظر یک رمان ساده میآید
و به زبانی شاعرانه و سلیس نوشته شده اما
متن آن دارای پیچیدگی های فراوان است.
تمثیل،
افسانه، درگیرهای زناشویی، عشق، سکس،
جنگ. بدون
شک کتاب مهم و شجاعانه ای است.
به
نظر من بهترین دست آوردش بخشیدن صدا به
آن هاییست که بیش از همه رنج میکشند و
بقول آزوپ شاعر در سکوت تحمل می کنند.
قهرمان
بی نام و نشان رحیمی بلندگو و ظرفی جاندار
است که فریاد میلیونها زن.
به
حاشیه رانده شده، تحقیر شده، کتک خورده،
در بند و محکوم به سکوت را منعکس می کند.
آنهایی
که در رمان رحیمی صدایشان را پیدا کرده
اند
www.aoja.blogspot.de www.aoja.blogspot.com
www.aoja.blogspot.de www.aoja.blogspot.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر