۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

زندگی ناتمام


بازتابی دیگر از زندگی نا تمام



ه . لیله کوهی


نیمه های شب است و من در گیر  "درشب" بازتاب طولانی ترین شب ِ جهان و بازتاب شمس لنگرود ما.
بی شک تو آچمز خواهی شد و سکوت ِ چند ماهه را خواهی شکست.
چندین ماه گذشته را در گیر درون بودم وُ جدال با خود!
یقین دارم شما نیز مسحور در امتداد "درشب"ِ شمس لنگرود ما خواهید شد. میگوئید نه؟ پس کاری که من می گویم مو به مو انجام دهید.
بروید سراغ ذخیره های شُربِ  مُدامتان یک پیاله از آنی که دوست دارید پُرکنید، چی ست نمی دانم بُردو ست یا مرلُت یا کیانتی یا شراب سرخ شیراز.
کاری که من امشب با مرلُت چند بار تکرارش کردم. شما نیز امتحان کنید و در انتهای شعر زیبای «آزادی» از شمس لنگرودما روی نوشته ی یوتوب ماوستان را فشاردهید. آنچنان در کلاف سه تار وُ دَف وُ کلام وُ صدای گرفته گیر خواهید شد.
بیرون آمدن از آن کار آسانی نیست. پس منتظر چه نشسته اید؟ با من به مهمانی ترانه وُ آواز ِ "درشب" یا بهتر بگویم به مهمانی شمس لنگرود ما برویم.
www.aoja.blogspot.com هشدرخان آلمان





آزادی - شعری تازه از شمس لنگرودی

با خالكوب ستاره ها

بر تاريكی دست ها

عابران به سوی تو بال می زنند

می آيند

تا در حياط خانه تو

گل های پژمرده خود را بكارند
و تو از راهی می رسی
كه پريشانی دور می شود...
تو اينهمه نزديك بودی و اينهمه دور به نظر می رسيدی!
پس پلك هايمان بودی، و ديده نمی شدی!
درهايت را باز كن
ما ايستاده ايم
خيابان های تو ما را پيش می برد
ما می آئيم
تا جای واژه نارنج نارنج
و جای هوا هوا بنشانيم
و در شعری زنده شناور باشيم...
تو نخستين حرفی
كه نخستين برگ های بهاری به زبان می آرند
نخستين نانی
كه پس از جنگی شوم
از تنور دهكده ای خارج می شود
نخستين نامی
كه بر بچه زندگی می گذاريم...
در هايت را باز كن
ما می آئيم
با عكس جوانی تو
در جيب پاره مان
و هر چه كه نزديك تر می شويم
تو جوان تر و زيباتر می شوی
درهايت را باز كن
هر چه نشانه است در كف مان
خانه توست
ای آزادی.
هشدرخان آلمان
http://www.youtube.com/watch?v=wZ7wJ_pfYhw&feature=related

هیچ نظری موجود نیست: