۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

خواب در کنار چاه آقای غایب

-->
آقاامام عج به خواب مش عباس آمد!

ه . لیله کوهی

 می گویند از وقتی که شرایط برای حضور آقا عج فراهم شده  چندین چاه، زنانه و مردانه در اطراف قم از زیر زمین دهن بازکرده اند. کار و کاسبی امام زاده ها و نوچه های آقا هم کساد شده. مثلاً همین امام رضای خودمان آنقدر وضع مالی اش بد شده مجبور شد فاحشه خانۀ مقدس راه بیاندازد.
یادم میاد سالها قبل مرحوم آشیخ ناطقی ما عصرهای پنجشنبه به اصطلاح خودمان شبهای جمعه، می آمد خانه ما گوشه ایوان روی آن صندلی لهستانی می نشست، واز روز محشر می گفت و کمی هم حسین حسین می کرد و
دو زاریش را از لای فرش برمی داشت می رفت تا هفته آینده دوباره بیاید حسین را ببرد کربلا وزینب را دربیابان های کوفه اسیر کند و دوطفلان مسلم را بلای دیگری سرشان بیاورد. 
         
 جان مادرتان به چیز های بدبد فکر نکنید؟ منظورم از بلای دیگری سر دوطفلان مسلم بیاورد. از آن نوع بلاها نبود، بیچاره آقای ناطقی ما ازاین وصله ها به او نمی چسبید. باور کنید جدی می گویم. آدم بی آزاری بود به همان دو زاری های لای فرش قانع بود، توقع دیگری هم نداشت. بعدها اواسط دهه چهل، آشیخ ناطقی ما عمرش را به شما داد. هیچ آشیخی صندلی خالی لهستانی او را اشغال نکرد.
قبل ازجمهوری خمینی باورهای خرافی مردم داشت کم کم رنگ می باخت. اواخر دهه چهل، بندر چمخاله خودمان پُر بود از بیکینی پوشان، در شهر کوچک ما، کنار سینما ایران سینمای تاج و سینما نیاگارا ساخته شده بود اگر ماه محرم صد هزار سر بریده حسین را بر نیزه خیزران می کشیدند و همۀ با هم شروع به خواندن قرآن می کردند. نه از تعداد سینما روها کم می شد و نه از بیکینی پوشان ِ چمخاله...
پس از سی سال ترویج خرافات، مردم بیچاره راکه هم پای اروپا وغرب داشت جلو می رفت. تا ته چاه جمکران تنزل دادند.
 مش اکبرهمسایه دیوار به دیوار ما، ازقول حسین آقا برادر خانومش شنیده بود که نوه عموش می گفت مردم شبهای جمعه پابرهنه از شرق وغرب، شمال وجنوب راهی جمکران می شوند. کنارچاه امام غایب شبهای جمعه، محشری برپاست. تماشای جماعت کنار چاه امام غایب آدم راحالی به حالی می کند. کسانی که چندین ماه در نوبت شفا یافتن، با طناب و زنجیر و  بندکفش به میله های کنار چاه بسته شدند، چلاق و کمرشکسته وناقص العقل و ورشکسته و هزاران آدمی که دردهای بی درمان دارند. ازلابلای مریض های کنار چاه یکی که شفا پیدا می کرد، اول از همه او را لخت مادر زاد می کنند، و البسه تنش به هزار تیکه تقسیم می شود. مش اکبر ازقول حسین آقا برادرخانومش که اوهم از نوه عموش شنیده بود. می گفت آن روز که کنار چاه امام غایب یک چلاق مادرزاد شفا پیدا کرده بود. مردم به او حمله می کنند، لباسهاشو تیکه تیکه برای تبرک می برند. از بس آن بیچاره رو به اینور اونور کشیده بودن که دوباره پاش چلاق شده بود. مش اکبر ازقول حسین آقا برادر خانومش که او هم از قول نوه عموش شنیده بود.می گفت چند ماه بعد وقتی دو باره به جمکران رفته بود. آن چلاقه را باز با طناب به میله چاه بسته بودند. نوه عموی حسین آقا برادر خانوم مش اکبر همسایه دیوار به دیوار ما می گفت آن شب رفتم پیشه چلاقه نشستم پرسیدم مشدی مگر تو شفا پیدانکرده بودی؟ منم آنروز بودم هرچه سعی کردم ازلای جمعیت راه باز کنم از روی دست مردم لااقل یه تیکه از شورتت رابکنم نتونستم. جمعیت زیاد بود راه نمی داد. چلاقه گفت ای آقا دس رودلم نذار که خُونه، آره من آنشب خوب شده بودم. آقا امام زمان اومده بود دستمو گرفت وبه من امرفرمود: عباس پاشو برو خونه!  اول به عربی گفت، من نفهمیدم . گفتم آقا جان قربان آن قد و بالای نورانی ت بشم من که عربی نمی فهمم. بعد آقا به فارسی روان به من گفت: عباس پاشو! من تا بلند شدم دست آقا رو ببوسم، مردم فهمیدن، آقا هم برقی زدو دوباره غایب شد. مردم از بس منو اینور و انور کشوندن دوباره پامو چلاق کردن. از آن شب اینجانشستم آنقدر زار زدم، دیشب آقا باز به خوابم تشریف آوردن وفرمودن: عباس مگه من تورو شفا نداده بودم؟ منم گفتم آقا فدات بشم تو بیا ظهور کن من با همین پای چلاق دررکابت آنچنان شمشیری بزنم که از خون کفار رودخونه ی خشکیده زاینده رود هم سیراب بشه. آقاجان قربون صورت نورانیت بشم، من مقصر نیستم این مردم زبان نفهم ازبس منو کشوندن اینور انور دوباره چلاقم کردن.
آقا فداش بشم، گفت: عباس تو فکر کردی من بیکارم  دم به ساعت ظهور کنم وپای چلاق تو را شفا بدم؟  همین جا بشین تا صبح دولتت بدمد.  معنی این حرف آقا رو نفهمیدم.  مش اکبر می گفت حسین آقا برادرخانومش گفته  نوه عموش به چلاقه گفت بشین تا صبح دولتت بدمد، معنی اش این است من الان کار دارم همین جا بشین من دوباره میام. عباس به نوه عموی حسین آقا برادر خانوم مش اکبر همسایه دیوار به دیوار ما قول داد که اگر دوباره آقا اومد اونو شفا داد یه تیکه از شورتشو براش بذاره کنار.  نوه عموی حسین آقا برادر خانوم مش اکبر همسایه دیوار به دیوار ما می گفت. حسابی صحبت ما گل انداخته بود. از مش عباس پرسیدم یه خورده از آقا امام زمان بگو، گفت ای آقا چه می پرسی؟ 
مش عباس در جا پهنای صورتش پُراشک شد.  زار زار گریه می کرد.  گفت: آقا فدای قد وبالاش بشم صورت نگو عینهو کارخونۀ برق! نورانی! قد نگو سرو، عبا و عمامه فاخر و یمانی، ابرو همچون کوهان شتر کشیده وقوس دار. چشم دوکاسه پُرخون، دست های مبارکشان  انگاری پاروی نون سنگکی ها پهن و دراز، وقتی دست مبارکش را دراز کرد دست منوگرفت وگفت: عباس پاشو! نمی دونی چه حالی شدم! یک لحظه احساس کردم برق سه فاز منو گرفته، تمام تنم داغ شد انگار نه انگار از آن ننه، چلاق زاده شدم یک دریک پاهام درست شد. 
یکی کنارما فال گوش ایستاده بود. به بغل دستیش گفت این چلاقه آقا امام زمان رو دیده.  در چشم بهم زدنی هرکی رسید، یک انگشتی به مش عباس رسوند یک گلوله اسکناس ریخت تو دامنش . مش اکبر همسایه دیوار به دیوار ما از قول حسین آقا برادر خانومش که او هم از نوه عموش شنیده بود، می گفت دیدم در چند ثانیه هزاران انگشت به عباس رسید ومشت مشت اسکناس کنارما ریخته شد. نوه عموی حسین آقا گفت به مش عباس گفتم مگر دیوانه شدی دنبال علاج پای چلاق میری؟ همین جا بشین آقا عج هم اومد جواب سلامشو هم نده انگار نه انگار دیدیش طی یکماه، من و تو میلیاردرمی شیم من پول ها رو جمع می کنم تو هم ننه من غریبم در آر و هی ازآقا امام زمان قصه بباف، برادر خانوم مش اکبر از قول نوه عموش می گفت  چند ساعت بعد جلوی ما حسابی پول جمع شده بود. لحظه ای بعد یه جوان کت وشلواری خیلی با ادب اومد جلو سلام کرد خم شد صورتشو تا نزدیک گوش مش عباس رسوند و گفت: سهم این کار میشه هفتاد درصد ما، سی درصد تو، در غیر این صورت کاسه کوزه رو جمع کن بزن به چاک. نوه عموی حسین آقا برادر خانوم مش اکبر می گفت: فکرمی کنم یکی از همین آقا زاده ها یا یکی از همین سربازان گمنام امام زمان بود، من به مش عباس گفتم: در جا قبول کن! اینجا سرقفلیش خیلی بیشتر می ارزه.                             
تااینجای این مطلب روکه نوشتم، واسه میرزاآقا شم شم خان خوندم. برگشت  گفت: لیله کوهی جان میدونی داری انگشت توسوراخ مار می کنی؟ گفتم: خوب میدونم واز کینه علی وارشون هم دقیقاً خبر دارم. علی شون هم شمشیرش دوسر داشت که مبادا کسی جان سالم بدر ببره. یکی از افتخارات زنش فاطمه، این بود شبها شمشیر خون آلود شوهرشو پاک بکنه.                                
همۀ اینارو گفتم تا به اینجا برسم. ماچرا نباید اجازه داشته باشیم تابو بشکنیم؟ هزاروچهارصد سال قبل حسن انگورخورد. حسین اسهال گرفت. زینب رفت روصندلی در بار یزید ونطق تاریخی کرد. دو طفلان مسلم هم از تشنگی هلاک شدند. به ما چه؟ چرا نمی شه به اینا گفت بالای چشم شون ابروست؟  تا دهن وا می کنی از برگ گل نازک تر به دین مبین شون بگی، به رگ غیرت اسلامشون برمی خوره. برای دادخواهی اسلام هزارو چهار صدساله شون، شمشیرها ازنیام کشیده و سرها از تن جدا می کنن. حرف زدن در مورد قبای پیغمبرشون حکم مجازات داره اگر در مورد کودک نوازی محمد شون حرفی بزنی، یه مشت دیوانه ازجابلقا تا جابلسا می ریزن تو خیابونا هر کی رو بگیرن در جا سنگسار می کنن. اما خودشون هرغلطی دلشون بخواهد می کنن وهرتوهینی به هرکسی بخوان میگن. غیرازدوستا شون بورکینافاسو، ونزوئلا، سوریه، اندونزی، پرچم بسیاری از کشورهارو درمیادین شهرها به آتش می کشن. دراین سی دو سال استقرار حکومت قرون وسطایی شون به همۀ مقدسات عالم توهین کردند وازکسی عذرخواهی نکردند. بهائی ستیزی، یهودی ستیزی، زرتشتی ستیزی، مسیحی ستیزی،... درپروندۀ ستیز با ادیان غیرخودی دراین سی دو سال فراوان دیده شده. اگردستشان به سنگ پرستان آفریقایی می رسید، به آنها هم رحم نمی کردند.
" سلمان رشدی" نویسنده رُمان «آیه های شیطانی» با فتوای خمینی به مرگ محکوم شد. کاریکاتوریست دانمارکی محکوم به مرگ شد. فیلم ساز هلندی باضربه های چاقوی اسلام محمدی درخیابونای هلند نقش آسفالت خیابون شد. مجسمۀ تاریخی بودا در کابل بدست همین دیوانگان ویران شد.  فریدون فرخزاد شومن معروف ایرانی بخاطر شوخی با رساله خمینی با کارد اسلامی سلاخی شد. اول نوروز1387 درحومه مادرید اسپانیا"منوچهرفرهنگی" انسان شریف وفرهیخته در سن 82سالگی با دشنه اسلامی به پاس خدمات فرهنگی اش از اسلام ناب محمدی عیدی دریافت کرد. 
همۀ این دیوانه بازی ها بخاطر ظهور خیالی آدمی که هزارو اندی سال این مشنگ ها رو سر کار گذاشت.
این مطلب سه سال قبل با عنوان دیگری نوشته شده بود و امروز من با کمی دستکاری و با عنوانی نو به چاپ مجدد رساندم.
دو عکس تازه از آقا عج! را هم گذاشته ام تا به حرفهایم شک نکنید عکس اول آقا در حال دوش گرفتن در طبقه هفتم آسمان و عکس دوم سیل مردم بسوی چاه آقا در جمکران، مش عباس چلاق هم در میان جمعیت دیده می شود.بگردید حتماً پیدایش می کنید.
ه. لیله کوهی  هشدر خان آلمان
www.aoja.blogspot.com
www.aoja.blogspot.com

هیچ نظری موجود نیست: