۱۳۹۲ بهمن ۲۸, دوشنبه

گذشته، نگذشته!

جرینگ جرینگ

«گذشته»
اصغر فرهادی کارگردان ایرانی با فیلمی به‌غایت انسان دوستانه
 ماکزیمیلیان پروبست: دیتسایت 30 ژانویه 2014

برگردان: گلناز غبرایی
www.aoja.blogspot.com 

فیلم با نمایش حفاظ شیشه‌ای فرودگاه آغاز می‌شود. در یک سو، مردی که تازه در پاریس فرود آمده و هنوز از کنترل رد نشده و در سوی دیگر زنی که در انتظار اوست. لبخند کوچکی به هم می‌زنند. لب‌ها می‌جنبند ولی صدایی به گوش نمی‌رسد. «گذشته» این طور شروع می‌شود. فیلم جدید اصغر فرهادی که در سال 2012 با جدایی نادر از سیمین اسکار بهترین فیلم خارجی را از آن خود کرد. در آن فیلم که به حق مورد توجه قرار گرفت فرهادی نشان می‌دهد که چطور یک پیوند براثر عوامل
خارجی گسسته می‌شود. با «گذشته» فرهادی یک قدم جلوتر می‌رود. این بار عوامل بیرونی نقشی بازی نمی‌کنند. عامل جدایی درونی است. این گذشته است که میان انسان‌ها قرار می‌گیرد. همدیگر را می‌بینند ولی صدای‌شان به هم نمی‌رسد. در کنارهم‌اند ولی هر کدام در دنیای دیگری سیر می‌کنند.
احمد (علی مصفا) از تهران آمده تا به خواست همسرش ماری (برنیک بژو) که هنوز رسمأ از او جدا نشده عمل کند و طلاقش بدهد. جدایی در اصل چند سال پیش رخ داده و حالا فقط باید قدم نهایی برداشته شود. با توافق طرفین و طبق برنامه. اما خیلی زود معلوم می‌شود که خیلی چیزها در این فیلم سرراست و روشن نیست. ماری برخلاف قرار قبلی برای احمد اتاقی در هتل دست و پا نکرده است و اصرار دارد که او اقامتش را درپاریس با آن ها در یکی از حومه های شهر در خانه ی خیابان راه آهن بگذراند. آیا شانس این که دوباره با هم نزدیک شوند، وجود دارد؟ و چرا ماری و احمد دوباره اختلافات گذشته را مرور می‌کنند؟ یعنی باید باور کرد حرف آن‌هایی را که  می‌گویند آن که دعوا می‌کند در پی راه حل است یا شاید به دنبال  نقاط پیوند؟
بعنوان تماشاگر در هر صورت بسرعت می‌شود داستانگویی استادانه ی فرهادی را باور کرد. همان طور که ماجراهای فیلم پشت سرهم پیش می‌رود، در مسیری موازی  به گذشته‌ی  شخصیت های فیلم را سرک می‌کشیم. این خود هنری است که در عین سادگی به پیچیدگی وضعیت آدم هایی‌ست که «گذشته» از آنان حرف می‌زند. لئا که احمد  در شروع فیلم با او رفتار بسیار محبت آمیزی دارد، دختر او نیست، بلکه دختر ماری از رابطه ی قبلی است. ماری حالا با سمیر که از اوباردار است ارتباط برقرار کرده است. مردی که خود هنوز زن دارد و نمی‌تواند از او جدا شود چون همسرش  دست به خودکشی زده ومیان مرگ و زندگی دست و پا می‌زند.

سمیرخشک شویی دارد و با ماری هم در همان جا آشنا شده است. در همین خشک شویی اما همسر سمیر جلوی چشم پسر مشترکشان فواد دست به خودکشی زده است. «گذشته» البته به کشف دلایل این عمل هم در کنار باقی مسائل می پردازد و در همین رابطه گاهی فیلم کمی جنایی هم می شود. این جا پای دختر بزرگ ماری، لوئیز به میان می‌آید که می‌خواهد هر طور شده جلوی نزدیکی مادرش وسمیر را بگیرد و کاری کند که ارتباط ماری با احمد حفظ شود.
در فیلم فرهادی بچه‌ها، غصه‌ها و شادی‌هاشان جدی گرفته می‌شود. همان  طور که هیچ چیز دیگر هم در این جا  بی‌اهمیت نیست. در حالی که اغلب اتفاقات کلیدی داستان در ابهام می‌ماند، فرهادی نشان می‌دهد چطور زندگی و مسائل روزمره پیش می‌رود. شستن ظرف‌ها پس ازخوردن غذا، تعمیر دوچرخه یا انجام تکالیف مدرسه در بعدازظهر. تصاویر آرام در فیلمی که به طور عمده در خانه می‌گذرد، دست بالا را دارد. بیشتر صحنه‌ها در خانه، باغ و خشک شویی می‌گذرد. به همین دلیل نقش آفرینی‌ها به کمال خود را نشان می‌دهند. حال و هوای متغیر احمد، ماری و سمیر. جستجو و نبردشان.
درفستیوال  کن برنیک بژو جایزه ی بهترین هنرپیشه ی زن را از آن خود کرد. یک اتفاق خجسته، اما به فیلم فرهادی کمتر پرداخته شد. این فیلم چند وجهی جایزه ای اشتراکی برای بازیگران می‌طلبید که در جو هیجانی و پرسرو صدای یک فستیوال بزرگ جایی برای آن در نظر گرفته نمی‌شود.  
در یک نقطه «گذشته» بطور جدی با فیلم های دیگر فرهای متفاوت است. «جدایی نادر از سیمین» ،«درباره‌ی الی» و «چهارشنبه سوری» در کنار اتفاقات دیگر به مناقشات فرهنگی و مذهبی نیز می‌پردازند. «گذشته» اولین فیلم خارجی فرهادی است که بدون برخوردهای سیاسی پیش می‌رود و به جایش عمقی فلسفی بدست می‌آورد. بدون سرو صدای زیاد سوالات مهمی طرح می شود. انسان کیست؟ موتور حرکت اش کدام است و چه چیزهایی برایش اهمیت دارد؟
گاهی صدایی به مثابه  پاسخ به گوش می‌رسد. در خیلی از صحنه‌ها صدای جرینگ جرینگ می‌آید. مثل یک موسیقی زیباست. انگار فرهادی بخواهد به شکنندگی انسان اشاره کند که در عین حال شرط ارزشمندی اوست. همدردی را اما در همه حال با همه ی شخصیت‌های داستان خود دارد. مخصوصأ آن‌ها که بیش از همه زیر بار گناه خم شده‌اند، چون در «گذشته» کسی گناهکار نیست و همه نتیجه ی یک سلسله بدبیاری است. 


سرنوشت بالأخره ضربه‌اش را وارد می‌کند و برای  نشان دادن آن «گذشته» با تمام سختی‌اش یک اثر فوق العاده انسانی است. در صحنه‌ای که احمد سعی می‌کند دلیل ترک ماری و بازگشتش به تهران را توضیح دهد، زن فقط می‌گوید: نمی‌خواهد بداند. این میل به ندانستن گسست حرکت کور زمان است، بی اثر کردن قانون جنایت باری که حکم می‌کند تا ابد آنچه در گذشته روی داده مسئول اتفاقاتی است که از پی آن می‌آید. حرف ماری زنجیر گناه را پاره می‌کند. به بعد از آن چشم دارد، به دورانی که قدرت پنهان بخشش خود را نشان میدهد و براستی برای حفظ رابطه، برای پیوند آیا راهی جز بخشش وجود دارد؟ 
  www.aoja.blogspot.com

هیچ نظری موجود نیست: