۱۳۹۲ مهر ۲۱, یکشنبه

درستایش زندگی!


"هستی"، نمی بخشاید وُ ما باید نبخشیم،

رضا مقصدی:


در شادمانی های هستی
انسان، حضوری، مست دارد.
باران، به جانِ عاشق‌اش بايد ببارد.

آواز را در جانِ او شوری، شگرف‌ست.
وقتی درختش را بهاران، می‌سُرايد
وقتی که رختش، بی‌قرارِ آفتاب‌ست
او را چه ترسی از شقاوت‌های برف‌ست؟

همزادِ آتش‌های ديرين
همريشه‌ی آب است وُ خورشيد.

در مهربانی‌های جاری
شادیِ شورِ زيستن را
در چشم‌هايش می‌توان ديد.

بايد زمين، بر خود ببالد
دستی به دستِ اين چنين، سرمست دارد.

آن کيست اما؟
آن کيست می‌خواهد چنين، مستی نباشد؟
آن کيست می‌خواهد که اين زيباترين را -
از باغِ ما بردارد وُ بر دار دارد؟

" هستی"، نمی بخشايد وُ ما
بايد نبخشيم -
آن دستِ پستی را که با ما کار دارد.


رضا مقصدی

کلن - ۱۰ اکتبر روز جهانی مبارزه با اعدام
www.aoja.blogspot.com

هیچ نظری موجود نیست: