۱۳۹۲ مرداد ۷, دوشنبه

چمخاله ی رضا مقصدی وحسرت هر روزه اش

باز به چمخاله ام حسرت هر ساله ام



رضا مقصدی

باز به "چمخاله" رفت
خاطره ی خوب من.
باز به خونم نشست
شادیِ محبوبِ من.

پرده ی مهتاب را
مَی زده ، پس مِی زنم.

باز درین بی کسی
با تو نفس می زنم.

ساحل ِ سرمست با-
عاطفه، همدست بود
ماه ، غزل می سرود
دل زتو سرمست بود.

باز به "چمخاله" ام

حسرتِ هرساله ام.

www.aoja.blogspot.com

هیچ نظری موجود نیست: