۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

م.سحر در برابر اکبرگنجی

مقاله‌سازی هدفمند و کلنگی کردن حقيقت،

 م. سحر


MSahar2.gifاکبر گنجی می‌کوشد در مورد مصر، اخوان المسلمين را به جای مسلمانان يعنی به جای همه ملت مصر بنشاند، و در طرف مقابل همه آن بيست ميليون مصری تظاهرکننده (که با تحريف، قصد تقليل آن‌ها به چند ده هزار تن را دارد) را (به‌طور زيرکانه و غيرمستقيم) "سکولار" و ضد دين می‌شمارد و ارتش مصر که به قول او "کودتاگر" است را "سکولارها" می‌نامد و با همه مخالفان حکومت دينی در جهان در يک صف قرار می‌دهد


م.سحر و موضوع امروز مصر

پاسخی به اظهارات آقای دلخواسته پیرامون «کودتا»ی نظامیان مصر

م.سحر

حالا ما چرا می‌ خواهیم به جای آنها، ملت مصر را از خطر احتمالی ارتشش و از استبداد احتمالی نظامیانش در آینده آزاد کنیم؟ آیا تجربه ما ایرانی‌ ها بیشتر با استبداد نظامی محشور و مأنوس بوده یا فاجعه حکومت سیاه سی و چهار ساله ملایان و فقها؟ آیا ایرانی ‌ها بیشتر در جایگاهی هستند که با تکیه بر تجربه خود ملت مصر را از ارتش مصر بترسانند یا از سلفی ‌ها و اخوان المسلمین که صد سال است خواب اجرای کامل شریعت در مصر و حتی در جهان را می‌ دیده‌ اند؟

جناب دلخواسته عزیز، در اینکه جنبش ملی و آزادیخواهانه ملت مصر را اصیل و قهرمانانه می‌ دانید جای خوشوقتی است. بنابراین، ملیونها مصری که آمدند و رفتن مرسی و بساط استبداد

۱۳۹۲ مرداد ۳۱, پنجشنبه

شمس لنگرودی در گفتگو با شرق

و عجیب که شمس ام می خوانند

و عجیب که شمس‌ام می‌خوانند/گفتگوی شرق با شمس لنگرودی به بهانه کتاب جدیدش


شرق:اگرچه شعر همچنان یک روایت ناشناخته است اما با زبان ساده تبدیل به پدیده‌ای متفاوت‌تر از پیچش الفبا در قامت مانیفست می‌ شود. می‌شود شعر ساده و نه ساده‌لوح که با شیوه‌ای خاص از نوع بیان چنان به سمت سوژه، فضا و موضوع و المان‌هایی تازه حرکت می‌کند و مخاطب را به آن ارجاع می‌دهد که تمام کارکردهای مسلط و غالب گذشته در متن را به سخره می‌گیرد و با این ساده‌گی زبانی، موجب تحول در فکر و زاویه دید مخاطب می‌شود.
«ساده‌نویسی» در شعر ایران با محمد شمس‌لنگرودی شکل گرفت، شاعری که این روزها به خاطر همین تفاوت در سبک شعری و البته تبعات این جریان مدام مورد نقد قرار می‌گیرد. او تئوریسین فضایی متفاوت از دیدگاه‌های مسلط شعر نیمایی بوده است که پس از شاملو طرزی دیگر در روایت شعر سپید را در ادبیات معاصر ما ایجاد کرده است. که البته این سبک نیز مانند هر حرکت

۱۳۹۲ مرداد ۲۸, دوشنبه

نگاه الاهه بقراط برکتاب موزه ی بی گناهی



کتابگزاری: در جستجوی ریشه‌ها (الاهه بقراط)


کتابگزاری: در جستجوی ریشه ها درباره کتاب «موزه ی بی گناهی»
[درباره کتاب «موزه ی بی گناهی» نوشته اورهان پاموک، ترجمه گلناز غبرایی]

کیهان لندن شماره ۱۴۶۵ – عشقی که پاموک در این رمان تصویر می‌کند، تنها عشق به معشوق نیست بلکه به هر آن چیزی است که به معشوق تعلق دارد! داستان به دورانی باز می‌گردد که در آن مردان و زنان ممکن است عاشق هم شوند، ولی وقتی پای ازدواج به میان می‌آید، به ویژه از سوی مردان، همواره به دنبال همان تصویر سنتی از زنان می‌روند زیرا «مردها اتفاقا خیلی هم عاشق این نوع زنان [مدرن] می‌شوند. اما ازدواج چیز دیگری است»! روایت ایرانی این «مشکل» را شاید به مختصرترین تعریف بتوان در فیلم «آرامش

۱۳۹۲ مرداد ۲۱, دوشنبه

گفتگوی بی تعارف مهدی فلاحتی با بیژن اسدی پور

بی تعارف بی پرده

سه تفنگدار
پرویز شاهپور    عمران صلاحی      بیژن اسدی پور

ه . لیله کوهی



چند شب پیش عمو هادی رو خواب دیدم. داشت از خنده روده بر می شد هر چقدر سعی کردم ساکت اش کنم و بگوید چی شده که اینجور از خنده ریسه رفته و در حال منفجر شدنه همینجور می خندید و تا می آمد بگوید پرویز شا ، عمران صل... دوباره از نو خنده خنده، آخرش من هم از خنده اش خنده ام گرفت و می خندیدیم بدون اینکه بدانم موضوع چیه از بس خندیدیم هردومون نمی دونم از اشک خنده هایمان خیس شدیم یا؟                             داشتم از حال می رفتم دستش را گرفتم گفتم هادی جان بشین اینجا ترا جان فرخنده بگو قضیه از چه قراره؟ بعداز فرو نشستن خنده هایش گفت وقتی چند سال پیش عمران به پرویز وصل شد این دونفر اینجا توی جهنم ازهمان وقت کار طنز رو شروع کردن و یک نشریه هفتگی بنام جهنم نامه با امضای دو تفنگدار بیرون دادن و همه ی برو بچه ها جوری به این نشریه عادت کردن اگه یک روز دیر بیاد بیرون سرو صدای همه بلند میشه که چی شده نشریه یک روز تاخیر داره. جهنم نامه هر هفته یقه ی یکی از این پفیوز ها رو میگیره و بلایی سرشون میاره که نگو ونپرس، ازش پرسیدم هادی جان میتونی یکی از اون بامزه هاشو تعریف بکنی گفت چند هفته پیش روی جلد مجله طرحی داشتند یکی از منشی های خدا روی تلی از کاغذ نشسته بود و یکی یکی کاغذ از لای

۱۳۹۲ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

ببین حاج غضنفر چطور به دوچرخه ی عمو عباس نگاه می کنه

نگاه حاج غضنفر به دوچرخه ی عمو عباس!

ه . لیله کوهی


تا آنجا که من یادم است عمو عباس همسایه ی دیوار به دیوار ما هر روز صبح مسافت پنج کیلو متری تا قهوه خانه را با دوچرخه اش رکاب می زند و غروب بعد از کار سوار بر آن برمی گردد. و آنرا به تک درخت چنار کوچه زنجیرش می کند سپس از خورجین پشت زین، روکش مشمایی را بیرون می آورد و رویش را چادر می کشد.
حاج آقا غضنفر همسایه ی دو کوچه بالاتر ما باوجودیکه چندین سال متوالی دوچرخه ی عمو عباس را با همین روکش سیاه می بیند اما هربار نگاه تحسین آمیزی به آن می اندازد بویژه   صبح زودِ روزهای جمعه که عیال را تا دم در حمام عمومی محل همراهی می کند. یک نگاه به قد و بالای عیال و یک نگاه هم به دوچرخه ی چادر بسر عمو عباس دارد.                             
اگر حاج غضنفر را امکان بدهی روی الاغ مش باقر هم چادر می کشد که مبادا نگاه نا محرم  به آن بیفتد. سند را هم ضمیمه کردم تا به حرف هایم شک نکنید.


هشدر خان آلمان www.aoja.blogspot.com